عید مبارک
برای هر آن که در این کلبه ی خرابه مدتی هرچند اندک ساکن بوده و پس از رفتنش هم بوی خوشش هنوز مشام کلبه را پر کرده است. همه می رویم و این کلبه هم ویران می شود ولی این عطر و بو هرگز از خاطر چوب های پوسیده ی خراب شده ی این کلبه نخواهد رفت! باشد که از این کلبه و پیرمرد ساکن اش هم رایحه ای برای کسی بماند.
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید درین جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زانرو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کنج خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو من در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و نسترن و عید صیام است
.
عید سعید فطر مبارک!
کلمات کلیدی : شهر پر حریفان